نخل ، نخلستان ، خرما

《…قطعاً در این [شگفتی های آفرینش] نشانه هایی است برای مردمی که تعقّل می کنند》 (روم ۲۴)

بار ها شنیده ایم که نخل درخت عجیبی است…
از شباهت هایش به انسان هم گفته اند.
اما چقدر در موردش فکر کرده ایم؟
چرا شبیه انسان است ؟

“اگر سرش قطع شود یا آب از سرش عبور کند میمیرد” تنها یکی از مثال هاست .

نخل را بنگریم ، از ریشه تا برگ…
هر برگش نماد یک انسان است.

برگ های نو و تازه اش بسان کودکی کوچک ، شاد و سر بالا اند.

برگ های میانی اش پخته اند و تیره تر ، نیمی از زندگی را گذرانده ، بزرگ و سنگین شده اند.

و برگ های آخر را بنگریم.
پیرند…
زندگیشان رو به پایان است.
همچون انسانی کهنسال با گیسوان سپید آنان هم زرد گشته اند . کاملا خمیده و دیگر نایی ندارند .

و اما تنه اش…

یادآور گذشته است
بر روی تنه اش تاریخ نهفته . جای جای آن آثاری از برگ های مرده نقش بسته .
برگ هایی که دیگر نیستند. همچون قبر هایی که از بالا بدان مینگریم . عجیب است!

به ریشه میرسیم
ریشه اش در خاک قرار دارد . میخواهد بگوید آغازش از چیست و از چه آفریده شده است…

نخل رشد میکند ، بلند میشود و بالا میرود .
میرود و میرود تا زمانی که باد هولناکی بر آن بوزد و آن زمانیست که متلاشی شدنش را میبینیم . گویی قیامتش فرا رسیده.

آری، نخل هم انسان است.

نوشته: احسان ایرندگانی