این طالب آن طالب گذشته نیست، این طالب بسیار روان به زبان انگلسی صحبت می کند، این طالب طالب واقع بین تر، سیاسی و پخته تر است و می‌خواهد برای بلند مدت حکومت کند و نمی‌خواهد اجازه دهد که قدرت را از دستش بگیرند. بنابر این این طالب آمده که قدرت را حفظ کند و با دنیای اطرافش ارتباط جامع دارد و چیزهایی که در ایدئولوژیکش نمی گنجد مصلحت‌گرایانه می پذیرد بنابراین ما با این طالب درافغانستان رو به رو هستیم.

پیرمحمد ملازهی کارشناس مسائل افغانستان

گروه بین الملل پایگاه تحلیلی خبری آوای سرحد؛ پیر محمد ملازهی: این روزها تحولات افغانستان بقدری سریع اتفاق افتاده که تقریبا همه صاحبان قدرت و تحلیلگران بزرگ جهان از آمریکا تا لندن، از مسکو تا پکن و از تهران تا دهلی و به هر کجا که نظر کنید می‌بینید نوعی گیجی از سرعت عمل طالبان بوجود آمده و همه منتظرند ببینند که ساختار قدرت در افغانستان به چه شکلی پیش خواهد رفت تا بعد بتوانند در رابطه با این تحولات قضاوت کنند.

در این میان فقط دو نفر گیج نیستند یکی زلمی خلیل‌زاد نماینده ی ویژه آمریکا و دیگری ملا برادر رئیس دفتر سیاسی طالبان درقطر. این دو تنها کسانی هستند که معامله را در دوحه جوش دادند و زمینه را برای بازگشت طالبان به قدرت فراهم کردند، این دو تاحالا آنچه را که پشت پرده گذشته افشا نکرده اند. بنابراین هرنظری را که در رابطه با وضعیت کنونی طالبان داده بشوده باید با قید احتیاط برخورد شود و سعی شود دیدگاه‌های مختلف را بررسی کرده تا بتوان یک قضاوت منصفانه در رابطه با طالبان داشته باشیم.

این که طالبان افغانستان و شهر کابل را گرفته و درحال بازسازی امارت خود است در آن هیچ تردیدی نیست، اما اینکه این طالب همان طالب گذشته است و یا تغییر کرده در اینجا اختلاف نظراتی وجود دارد. نخست بیایم طالب را ازسه زاویه ببینیم، اول نگاه ایدئولوژیک طالبان، طالب یک گروه ایدئولوژیک است، نگاه دیگر نگاه سیاسی طالبان است، طالبانی که به افغانستان می آیند وقدرت را تسخیر میکنند، نگاه دیگر طالبان را از زوایه تاثیرگذاری اش بر روی منطقه می بیند. بنابراین اگر این سه ظرفیت طالبان را بادقت بیشتری مورد توجه قرار دهیم قضاوتمان درمورد آنچه که در افغانستان رخ داد شاید سرعت عمل طالبان را بتوان بهتر فهمید ونگاه مشابه ومشترکی را بین اختلاف نظرها بوجود آورد.

اگر طالبان را از نگاه ایدئولوژیک مورد توجه قرار دهیم؛ طالبان در دوره ای که قدرت را در دست داشت یک جریان افراطی بود یعنی نوع برخوردش افراطی بود فضا را برای القاعده باز کرد و عملیات نیویورک را در آمریکا انجام داد و بعد آمریکایی ها آمدند و دخالت نظامی کرده و نظام طالبان را سرنگون کردند ولی طالبان را مضمحل نکردند .

در آن زمان خیلی ها معتقد بودند که چرا آمریکایی ها در حالتی که می‌توانستند تمامی آن خط و ربط های تفکر طالبان و سازمان القاعده را مسدود کنند این کار را نکردند! در همان زمان دو تحلیل شکل گرفت؛ یکی اینکه آمریکا بدنبال حذف تفکر طالبانی و القاعده‌ای نیست بلکه بدنبال این است که این تفکر را درخدمت اهداف راهبردی خودش درجهان اسلام قرار دهد. تحلیل دیگر آن بود که آمریکایی ها نتوانستند طالبان را بطور کلی مضمحل کنند، پاکستان مرزهایش را باز کرد و طالبان به پاکستان رفتند و آمریکایی ها هم ولشان کردند.

طالبان را یک جریان فکری درنظر بگیریم که این جریان فکری در بخش های مهمی از افکار عمومی در دنیای اسلام خریدار دارد بخصوص در دو جغرافیا، یکی جغرافیای پشتون و دیگری جغرافیای بلوچ که ما در این منطقه قرار میگیریم.

اگر طالبان را جریان فکری ریشه دار که تفکرش با ذهنیت سنتی روستایی و عشایری مردم منطقه همخوانی دارد و از آن ناحیه حمایت میشود در نظر بگیریم یک نگاه دیگری می‌توانیم به طالب داشته باشیم. در واقع طالب به لحاظ ایدئولوژیک محصول سه جریان فکری است؛۱ جریان دیوبندیزم شبه قاره هندی، ۲ سلفیت عربستان و خاورمیانه ای و ۳ سنت گرایی پشتون یا ارزش های قومی پشتون که تحت عنوان پشتون والی شهرت دارد. درواقع ترکیب این سه جریان است که طالبان را بوجود آورده است. به لحاظ ایدئولوژیک طالبان هم تحت تاثیر سلفیت شبه قاره ی هند است و هم سلفیت خاورمیانه ای و هم سنت گرایی پشتون والی است.

به لحاظ ایدئولوژیک طالبان یک گروه بسیار سفت و سخت است و اگر می‌بینید اکنون از خود مقداری انعطاف نشان می دهد (در دور جدید رسیدنش برای قدرت) به این دلیل است که نیاز دارد و بخش سیاسی اش پر رنگ تر شده و سعی میکند این بخش سیاسی یا همان چهره ی سیاسی خودش را به منطقه و دنیا و افغانستان نشان دهد تا بتواند از شرایطی که افغانستان امروز با آن درگیر است عبور کند و نیاز مالی، نیاز تجاری و نیاز حمایت سیاسی که به دنیا دارد را تامین کند تا بتواند قدرت را بطور کامل بدست گرفته و مسلط شود و بعد به احتمال زیاد به همان نگاه ایدئولوژیکی خودش و خاستگاه فکری که دارد برمی‌گردد.

البته این خاستگاه فکری طرفدارانی هم دارد، با قطع نظر بقیه دنیای اسلام که این تفکر در آن جایگاه دارد، در خود جغرافیای پشتون هم اگر ببینید بین ۵۵ تا ۶۰ میلیون جمعیت دارد که پشتون هستند، اگر واقع بینانه قضاوت کنیم بالای ۷۵ تا ۸۰ درصد این جمعیت تفکر طالبانی دارند. بنابراین طالب یک جریان بسیار ریشه دار و قدرتمند در افکار عمومی پشتون هاست.

براساس همین قدرتمندی وجریان سازی و تأثیرگذاری اش است که “زلمی خلیل زاد” توانست “اوباما” رئیس جمهور قبلی آمریکا را قانع کند که شما باید با طالب کنار بیایید، زیرا شما نمیتوانید در افغانستان پیروز نظامی باشید و باید از طریق سیاسی با طالبان کنار بیاید.

واقعیت این است که معامله شد معامله هم طرف‌های متفاوت داشت. طالب و آمریکایی، پاکستان، عربستان و امارات در این معامله بودند. چین، روسیه و ایران هم به نوعی بودند. همه توافق کردند که طالبان برگردد به قدرت، هرکدام به نحوی از این طالب ایدئولوژیک درجهت منافع استراتژیک خودشان می‌توانند بهره برداری مناسب را داشته باشند.

بنابراین طالب ایدئولوژیک را باید جدی بگیریم وتاثیر گزاری اش در جغرافیای بلوچ و جغرافیای پشتون هم باید جدی گرفته شود. توطئه های آمریکا را هم باید جدی بگیریم که چرا از جریان لیبرال-دموکراسی (که خودش مطرح کرده وخودش را کانون دموکراسی جهان میداند) عبور کرد. از این زاویه باید طالب را بعنوان یک واقعیت دید و همچین کسانی که از طالب حمایت میکنند را هم باید دید و باید توجه داشت که این تفکر را آمریکایی ها انتخاب کرده اند.

یک ظرفیت دیگری هم که طالب دارد قدرت معامله گری اش است، آمریکا با طالبان معامله کرد تا به سرنوشت اشغالگران قبلی یعنی اتحاد شوروری در قرن بیستم و انگلیس درقرن نوزدهم گرفتار نشود.

خلیل‌زاد آمریکایی ها را نجات داد

روسیه و چین و متحدانشان درمنطقه آرام آرام داشتند طالبان را جذب می‌کردند و افغانستان را داشتند به ویتنام دوم برای آمریکا تبدیل می‌کردند. خلیل زاد خیلی زود این را فهمید، اوباما را قانع کرد و اوباما هم تشخیص داد.

آمریکایی ها در اندیشکده هایشان در شورای امنیت ملی آدم های بسیار کار آمدی از جهان اسلام را جمع کردند و در آنجا روی دیدگاه های اسلامی چه در شیعه و چه درسنی تحقیقات بسیار گسترده ای را انجام دادند و پیشنهاداتی که به آمریکایی ها دادند‌ همان پیشنهادات به احتمال زیاد از افغانستان کلید خورده و آهسته آهسته سرایت میکند به جهان اسلام. امارت سازی را در جاهای مختلف به احتمال زیاد شاهد خواهیم بود با شناسنامه های متفاوت قومی و مذهبی، این چیزیست که در افغانستان کلید خورد و در اینجا هم احتمالا متوقف نخواهد شد.

طالبان سیاسی تر و پخته تر شده اند

این طالب آن طالب گذشته نیست، این طالب بسیار روان به زبان انگلسی صحبت می کند، این طالب طالب واقع بین تر، سیاسی و پخته تر است و می‌خواهد برای بلند مدت حکومت کند و نمی‌خواهد اجازه دهد که قدرت را از دستش بگیرند. بنابر این این طالب آمده که قدرت را حفظ کند و با دنیای اطرافش ارتباط جامع دارد و چیزهایی که در ایدئولوژیکش نمی گنجد مصلحت‌گرایانه می پذیرد بنابراین ما با این طالب درافغانستان رو به رو هستیم. این ظرفیتی است که طالب هم به لحاظ ایدئولوژیک دارد و هم به لحاظ سیاسی دارد و قدرت چانه زنی و معامله گری اش با آمریکایی ها.

بازگشت طالبان نتیجه رقابت بین آمریکا و چین است

اما اگر از این وضعیت طالب عبور کنیم و برگردیم به دوحه و معامله ای که در دوحه صورت گرفت بین ملابرادر و آقای زلمی خلیل زاد گفتیم فقط این دو هستند که گیج نیستند، باید برویم به سمتی که چرا آمریکایی ها ازجریان لیبرال دمکرات عبور کردند و به تفکر طالبانی روی آوردند؟

بنظر می آید این برمیگردد به رقابتی که بین چین وآمریکا در قرن ۲۱ بر سر قدرت درگرفته است. چین برای اینکه به یک قدرت جهانی تبدیل شود یک پروژه ای را تحت عنوان یک کمربند یک جاده تعریف کرده که ازسه مسیر خشکی عبور میکند که دوتا از این مسیرها به نوعی مرتبط هستند به جغرافیای پشتون و بلوچ. این جبرجغرافیایی است و نمیتوان کاری کرد، از این سه مسیر دو تا در خشکی و یکی رشته مروارید در دریاست که از جنوب چین آمده و می‌رسد به بندر گوادر درساحل مکران.

بنابراین جغرافیای بلوچ و پشتون در دو پروژه مرتبط با یک کمربند یک جاده قرار میگیرد، یکی کوریدور اقتصادی چین و پاکستان هست که در این مسیر یک بزرگراه، یک خط آهن و یک خط لوله نفت و گاز که بخشی از نفت و گاز حوزه دریای خزر از طریق تاپی ( طرح انتقال گاز طبیعی ترکمنستان از مسیر افغانستان به پاکستان و هند است) انتقال دهند و نفت و گاز حوزه خلیج فارس را بیاورند به گوادر و از آنجا منتقل کنند. این دو طرح و دو مسیر و طرح سی‌پک به اضافه توافق ۲۵ ساله ایران و چین و وصل کردن گوادر به چابهار و اتصال چابهار به جاسک و عبور از تنگه هرمز تا اروند رود همه طرح هایی که چین به دنبال آن است و آمریکایی ها میخواهند این پروژه ها را در جغرافیای بلوچ و پشتون خنثی کنند.

آیا در معامله آمریکا و طالبان در دوحه یک توافقنامه پشت پرده ای وجود دارد که طالبان این پروژه را با شکست مواجه کنند؟ و اگر بخواهند با شکست مواجه کنند چگونه؟ آیا ایران روسیه و چین و پاکستان این اجازه را خواهند داد؟ اینجاست که ظرفیت دوگانه طالبان کاربرد پیدا می‌کند. ظرفیت ایدئولوژیک طالب می‌تواند قرارداد ۲۵ ساله و پروژه سی‌پک را میتواند در جغرافیای بلوچ و پشتون خنثی کند. از طرفی چین و روسیه و ایران و پاکستان دست روی دست نمی‌گذارند تا آمریکا همه چیز را به نفع خود به پیش ببرد، و حمایت این کشور ها از طالبان بی دلیل نیست و می‌خواهند از ظرفیت سیاسی طالبان بهره بگیرند و طالبان را در شرایطی قرار دهند تا فضا را برای تفکر رادیکال طالبانی، داعشی و القاعده ای در افغانستان باز نشود که مورد بهره‌برداری آمریکا قرار بگیرد و جناح های قومی ازبک، تاجیک ایغور، بلوچ های ایرانی پاکستانی و افغانی، چچن و … و همچنین همه اقوامی که با القاعده کار میکنند، خواست آمریکا از طالبان این است که فضا را برای این گروه ها باز کنند تا در آینده با حمایت آمریکا علیه کشور های آسیای مرکزی عمل کنند.

دعوای چین و روسیه با آمریکا در افغانستان جدی است و یک بازی جدید و یک قطب بندی جدیدی از طریق افغانستان در حال شکل گیری است، یک قطب شرقی قدرت با محوریت چین و روسیه و کشورهای دیگر که آمادگی دارند به این قطب بپیوندد و یک قطب غربی قدرت با محوریت آمریکا و اتحادیه اروپا و کشورهایی که آمادگی دارند به این قطب بپیوندد. طالبان نقش مهمی را در آن ایفا میکند و این دعوا در آینده در بخش از دنیا شدید تر خواهد شد و تحولات منطقه را رقم خواهد زد.

انتهای پیام/