من بلوچم پاسدار انقلاب و سپاه پاسدارانم /متن ادبی
نوشته ای از جواد جمشیدزهی
–
میکنم جانم فدای کشورم ایران
پیام فجر ما پر نور است. دل ما از شقاوت دور است.
بخوان ذکر حمد، و ربنا را
بسوزد دل دشمنان نظام
نظـام ما چهل ساله شد
خائنان بدانند که در اقلیـت اند
بله اکثریت چهل ساله شد
بیعت ما چنان سنگین بود،که نگنجید در ذهن این وطن فروشان
ما همه داغدار هستیم. از بهر ظلم و جور میهن فروشان بیزار هستیم.
ما همه آماده ایم جان شیرین را فدای خون شهدای آسمانی نثار کنیم
ای از خدا بی خبران خوب بدانید،اگر شد شهید پدری
توی گهواره چوبی هست هنوز پسری
ما همه داغ داریم و دل ما خون است
داغ ننگ ماند بر پیشانی شما
پرپر شدند بحر مرز و میهنم
زود بود اما نوش کردند شراب شهادت را قبل از موعودش
*میخوانم برایتان حمد و توحید تا که آرام گیرد این جسم و روان*
تا که گیریم انتقام از این وطن فروشان
من نیستم شاعر
اما داغ عزیزان چنان سنگین بود که در ذهن ما هیچ جای باوریت نباشد.
من بلوچم پاسدار انقلاب م
پاسدار دین و مرز و ناموس و دیارم.
منم غمگین وهمدرد بازماندگان شهیدانم.
مرهمی بر زخمشان و آرامشی بر روحشان.
میخوانم برایتان حمد و توحید تا که آرام گیرد این جسم و روان تا که نابود شوند این ظالمان،
ای خود فروشان به بیگانگان بدانید
اتحاد وهمدلی شد در دیارم پایدار. قلبم منور از وجود انسجام دوستان.
ای شقیان بهر ظلم و جورتان شعله ور شد آتش قهر خدا.